اصطلاحات طب سنتی

اصطلاحات طب سنتی

* مسهل *


يعني اسهال كننده و آن دوايي را نامند كه بهقوّت مسهله و حرارت و نفوذ و جلا و ترقيق و جذب و دفع خود از اقاصي و عروق و منافذ بدن اخلاط فاسده و فضول معديه را جذب و اخراج و دفع نمايد به طريق امعا (از طریق زوده ها)

اصطلاحات طب سنتی

اصطلاحات طب سنتی

* منضج *

 يعني اعتدال دهنده قوام اخلاط و مواد و آن دوايي را نامند كه تعديل قوام اخلاط نمايد و قابل دفع سازد آنها را اعم از آنكه رقيق را غليظ سازد مانند خشخاش و يا بالعكس كه غليظ را رقيق نمايد مانند طبيخ حاشا و يا منجمد را نرم سيال گرداند مانند حلبه و نيز نضج عبارت از اعتدال اخلاط در کيفيت و كميت و قوام صالح هر خلط است به حسب لایق آن تا حاصل گردد از آن منفعتي كه مخلوق­اند براي آن مانند


ادامه نوشته

اصطلاحات طب سنتی

اصطلاحات طب سنتی

نضج،

فى الحقيقت عبارت از اعتدال قوام مادّه است تا آن كه بگردد قابل و مهيّاى دفع به آسانى; زيرا كه غليظ و رقيق و لزج، هيچ يك مستعدّ دفع به آسانى نيستند.

غليظ، به جهت آن كه عسر الخروج است از منافذ ضيّقه. و رقيق،  چون از شأن آن است نفوذ و تشبّث در خُلَل اعضا و اين، باعث دشوارى خروج آن است. لزج، چونم تشبّت مى گردد به اعضايى كه محصور در آن هاست و منقطع و جدا نمى گردد به آسانى از آن ها;


ادامه نوشته

اصطلاحات طب سنتی

در بيان بعضي اصطلاحات طبيه متداوله-۲۱

حروف (الواو-الهاء-)

حرف الواو

* وثب * جستن از جاي.

* وثي * گزنده.

* وغر * به غين معجمه زمين سخت.

ادامه نوشته

اصطلاحات طب سنتی

در بيان بعضي اصطلاحات طبيه متداوله-۲۰

حرف النون

* ناشف *آنچه جذب رطوبات سياله كند اعم از آنكه منافذ او مریي نباشد مثل آهك آب نديده و يا مریي باشد چون اسفنج و ناشف را قحل نيز نامند.

* نبطي * در لغات مراد لغت قومي است و در ادويه مراد گياه خودروي است كه آن را نكشته باشند.

* نجم * نبات بي‌ساق است كه بر زمين پهن شود كه به فارسي بياره گويند.

ادامه نوشته

اصطلاحات طب سنتی

در بيان بعضي اصطلاحات طبيه متداوله-۱۹

حرف الميم

* مالي * عسل است.

* مالي‌قراطن و ماءالقراطن * ماءالعسل­اند.

* مایع * آنچه ضد جامد باشد و سيلان كند و رقيق القوام باشد.

 

ادامه نوشته

اصطلاحات طب سنتی

در بيان بعضي اصطلاحات طبيه متداوله-۱۸

حروف (ک-ل)

* كثيرالغذاء * آنچه اكثر مقدار او جزو بدن شود.

* كثیف * به خلاف لطيف و آن چيزي است كه اجزاي او به دشواري قبول انفصال از كيفيت بدني كند و نفوذ در اجزاي بدن به سرعت ننمايد.

* كماد * آنچه گرم كرده بر عضو بندند مثل تكميد به سبوس گندم.

 

 

ادامه نوشته

اصطلاحات طب سنتی

در بيان بعضي اصطلاحات طبيه متداوله-۱۷

حروف (الفاء-القاء)

حرف الفاء

* عنقود * خوشه نباتات و عناقيد جمع آن است.

* فاتر * نيم گرم است.

* فتيله * به معني شافه‌ای كه مخصوص به دبر باشد.

 

 

ادامه نوشته

اصطلاحات طب سنتی

در بيان بعضي اصطلاحات طبيه متداوله-1۶

حروف (العین-الغین) 

حرف العين

* عشب * به ضم اول و سكون ثاني به معني گياه است.

* عصاره * به معني عصير است امّا در آنچه بي‌آتش به هوا و يا به آفتاب منعقد كرده باشند استعمال نمايند.

ادامه نوشته

اصطلاحات طب سنتی

در بيان بعضي اصطلاحات طبيه متداوله-1۵

حروف ( الضاد-الطاء)

حرف الضاد

* ضماد * آنچه غليظ‌القوام كه مايع و نرم باشد بر عضو بمالند و يا بر او بندند اعم از آنكه موم و روغن داشته باشد و يا نداشته باشد.

حرف الطاء

ادامه نوشته

اصطلاحات طب سنتی

در بيان بعضي اصطلاحات طبيه متداوله-14

حرف الصاد

* صالحالكيموس * آنچه از او خوني متولد گردد و به همه جهات آنكه اعتدال داشته و سایر اخلاط مخلوط به آن به قدر طبيعي باشد و خلط بد از او بهم نرسد.

* صخريه * زمين سنگستان.

* صفق * به فتح اول و ثاني آبي كه بر ادیم و يا مشك نو بريزند پس زرد گردد و به معني طرف و كنار و در نباتات آنچه چين دار و با زردي و ميل به طرفي داشته مستقيم نباشد مصفق نامند.


ادامه نوشته

اصطلاحات طب سنتی

در بيان بعضي اصطلاحات طبيه متداوله-13

حرف الشين

* شامخ * كوه بلند.

* شتر * به فتح اول و كسر ثاني دریدن پلك چشم.

* شجر * نباتي است كه با شاخ خشبي باشد و كامل او آنكه با اجزاء تسعه نباتيه باشد و آن ثمر و ورق و ليف و صمغ و بزر و قشر و اصل و عصاره و حب است مثل درخت خرما.

* شدخ * سر شكستن و فراخي و سفيدي روي است.


ادامه نوشته

اصطلاحات طب سنتی

در بيان بعضي اصطلاحات طبيه متداوله-12

حرف السين

* ساحل * كنار دريا.

* سایل * آنچه اجزاء آن در همه جهات حركت كند اعم از آنكه اتصال اجزاء او منقطع شود يا نشود مثل آب و روغنها.

* سباخ * شوره زار.

* سبط * راست بي گره را نامند از مو و غير آن.

 

ادامه نوشته

اصطلاحات طب سنتی

در بيان بعضي اصطلاحات طبيه متداوله-11

حرف الزاء

* زعوقت * طعم بسيار كريه و مركب از مرارت و ملوحت است.

* زغب * اول مویي كه بر بدن حيوانات برآيد و اسم كيمخت است كه ساغري باشد و در ادويه آنچه بر سطح او چيزي شبيه به موي تازه برآمده باشد مزغب نامند مانند به و هلو و شفتالو.


ادامه نوشته

اصطلاحات طب سنتی

در بيان بعضي اصطلاحات طبيه متداوله-10

حرف الراء

 * رادع * آنچه مواد را مانع ريختن به عضو شده اعضا را قابل ورود آن نسازد و ردع مقابل جذب است.

 * رجيع * فضله هضم اول انسان است.

 * رخص * به فتح اول و ثاني به ناز پرورده و در ادويه هر چه نازك و زودشكن باشد.

 

ادامه نوشته

اصطلاحات طب سنتی

در بيان بعضي اصطلاحات طبيه متداوله-9

حرف الذال

 * ذرور * آنچه سایيده بيمايعي بر عضو بمالند و يا بپاشند.

 * ذفر * بدبوي.

 

ادامه نوشته

اصطلاحات طب سنتی

ادر بيان بعضي اصطلاحات طبيه متداوله-8

حرف الدال

 * دابق * آنچه به جهت لزوجت كثيفه خود به دست بچسبد مثل دبق.

 * دسم * هر چه زبان و غير آن را نرم سازد و اجزاي آن را منبسط سازد بياحداث حرارت و به فارسي چرب نامند.

 * دلوك * به معني ماليدن است و مراد از آن آنچه از سنونات با انگشت بر دندان و غير آن بمالند.

 

ادامه نوشته

اصطلاحات طب سنتی

در بيان بعضي اصطلاحات طبيه متداوله-7

حرف الخاء

* خائز * آنچه اجزاء خلط را بهم آورد و غليظ گرداند.

* خروء * سرگين طيور و غيرها است.

* خفيف * به معني سبك و آنچه بر طبع احتمال آن آسان بود و سريعالزوال باشد.


ادامه نوشته

اصطلاحات طب سنتی

در بيان بعضي اصطلاحات طبيه متداوله-6

حرف الحاء

* حامض * يعني ترش.

* حاد * به معني تند است و آن مركب از تلخي و حرافت است و فعل آن مثل افعال اجزاي آن است.

* حب * آنچه در ثمر بارز و بيغلاف باشد مثل گندم و جو.


ادامه نوشته

اصطلاحات طب سنتی

در بيان بعضي اصطلاحات طبيه متداوله-5

حرف الجيم

* جبر كسر * عضو شكسته را بستن است.

* جرله * به رای مهمله زمين سنگلاخ.


ادامه نوشته

اصطلاحات طب سنتی

در بيان بعضي اصطلاحات طبيه متداوله-4

حرف الثاء

* ثقيل * يعني گران و به معني گران آمدن بر طبع كه دير فعل بود و سريعالزوال نباشد.

* ثمر * بار نبات است مثل خوشه ميوه و امثال آن.


ادامه نوشته

اصطلاحات طب سنتی

در بيان بعضي اصطلاحات طبيه متداوله-3

حرف التاء

* ترياق * به كسر تاء فارسي ترياك نامند و هرچه در شأن او باشد كه حفظ قوّت و صحت مزاج روح بهحدي كند كه رفع ضرر سم از خود نمايد به اين اسم نامند و گويند ترياق مخصوص به دوايي صناعي است و آنكه افيون را ترياق مي­نامند به جهت حفظ قوّت آن است كه در اين امر با ترياق حقيقي اشتراك دارد.

* تصیفق * آميختن شراب با آب است.

* تصعيد * آنچه به آتش اجزاي آن را صعود فرمايند لطيف آن را اخذ كنند.


ادامه نوشته

اصطلاحات طب سنتی

در بيان بعضي اصطلاحات طبيه متداوله-2

 حرف الباء  

* بادزهر * اسم فارسی ترياق است و گويند هر چه دفع سم كند و مصنوع مركب نباشد مخصوص بهاين اسم است.

* باقور * جمع بقر است .

* باكور * نخستين ميوه است كه برسد.


ادامه نوشته

اصطلاحات طب سنتی

در بيان بعضي اصطلاحات طبيه متداوله-1

 حرف الالف

* اجام * به معني نيزار است.

* استنشاق * به بيني كشيدن چيزي مايع بود كه بسيار سایل باشد.

* اصل * یعنی بیخ و آن عام است از آن که از شجر باشد يا از گياه.

* اصول اربعه * عبارت از بيخ رازيانه و كاسني و كرفس و كبر است.

 

ادامه نوشته

اصطلاحات طب سنتی

اصطلاحات طب سنتی

واژه‌ها و اصطلاحات مربوط به طعم‌ها(۳)

چگونگی پیدایش، و ویژگی‌های طعم‌های معتدل در حرارت و برودت:

تأثیر حرارت معتدل در مادّة لطیف آن را دَسِم (چرب)می‌کند. (معتدل‌ترین طعم مفرد)

تأثیر حرارت معتدل در مادّة کثیف آن را حُلو (شیرین) می‌کند. (معتدل مایل به گرم)

تأثیر حرارت معتدل در مادّة معتدل در لطافت و کثافت، آن را تَفِهْ (بی‌مزه) می‌کند. (کمی سرد، و تر)

ادامه نوشته

اصطلاحات طب سنتی

اصطلاحات طب سنتی

واژه‌ها و اصطلاحات مربوط به طعم‌ها(۲)

چگونگی پیدایش، و ویژگی‌های طعم‌های بارد:

 

تأثیر برودت قوی در مادّة لطیف آن را حامض (ترش) می‌کند. (سردترین طعم مفرد بارد)

تأثیر برودت قوی در مادّة کثیف آن را عفص (گس) می‌کند. (سردی کمتر از حامض)

تأثیر برودت قوی در مادّة معتدل در لطافت و کثافت، آن را قابض می‌کند. (سردی کمتر از عفص)

 

ادامه نوشته

اصطلاحات طب سنتی

 اصطلاحات طب سنتی

واژه‌ها و اصطلاحات مربوط به طعم‌ها(۱)

 

چگونگی پیدایش، و ویژگی‌های طعم‌های حارّ:

تاثیر حرارت قوی در مادّة لطیف آن را حِرّیف (تند و تیز) می‌کند. (گرم‌ترین طعم مفرد)

تأثیر حرارت قوی در مادّة کثیف آن را مُرّ (تلخ) می‌کند. (گرمی کمتر از حِرّیف)

تأثیر حرارت قوی در مادّة معتدل در لطافت و کثافت، آن را مالح (شور) می‌کند. (گرمی کمتر از مرّ)

ادامه نوشته

اصطلاحات طب سنتی

                     اصطلاحات طب سنتی

اصطلاحات مربوط به افعال داروها (۴)

طبقة چهارم: افعالی که به‌‌سبب کیفیت یبوست پدید می‌آیند.

مجفّف: یعنی خشک‌کننده. دوایی است که رطوبت‌های عضو (یا بدن) را تلطیف می‌کند و به تحلـیل می‌برد و در آن خشکی ایجاد می‌کند، مانند سندروس.

ادامه نوشته

اصطلاحات طب سنتی

                      اصطلاحات طب سنتی

اصطلاحات مربوط به افعال داروها (۳)

طبقة سوّم: افعالی که به‌‌سبب کیفیت رطوبت پدید می‌آیند.

مرطّب: یعنی رطوبت‌بخش. دوایی است که به‌‌سبب رطوبت بسیار زیادی که دارد، در عضو رطوبت ایجاد می‌کند، مانند هندوانه و ماءالشعیر.

ادامه نوشته

اصطلاحات طب سنتی

اصطلاحات طب سنتی

اصطلاحات مربوط به افعال داروها (۲)

طبقة دوم: افعالی که به‌‌سبب کیفیت برودت پدید می‌آیند.

مبرّد: یعنی سردکننده. دوایی است که با قوۀ مبردّش برودت ایجاد می‌کند، مانند کافور.

ادامه نوشته

اصطلاحات طب سنتی

اصطلاحات طب سنتی

اصطلاحات مربوط به افعال داروها (۱)

طبقة اوّل: افعالی که به‌‌سبب کیفیت حرارت پدید می‌آیند.

مسخّن: یعنی گرم‌کننده. دارویی که حرارت بدن یا عضو را بالا می‌برد، مانند روغن گردو و گوشت گنجشک که مسخّن بدن اند، و نارگیل و شقاقل که مسخّن کلیه هستند.

 
ادامه نوشته

اصطلاحات طب سنتی

 اصطلاحات طب سنتی

اصطلاحات طبّی عمومی

تکرّج: به‌معنی دگرگون شدن طعم یا بو یا هر دو است. تند شدن بو و دگرگون شدن طعم مغزیاتِ مانده و کهنه مثالی از تکرّج است.

جريش: نيم‌كوفته، بلغور.

ادامه نوشته

اصطلاحات طب سنتی

 اصطلاحات طب سنتی

اصطلاحات مربوط به ریخت‌شناسی گیاهان

نجم: رستنی بي‌ساق (بدون تنة عمودی) است كه بر زمين پهن شود، مانند کدو و خیار.

حَشيش: یعنی گياه خشك و شبيه به خشك‌شده. حشیش به گیاهی اطلاق می‌شود كه بر روي زمين پهن نباشد و ساق (تنة عمودی) داشته باشد و به حد ثمنش نرسد.

ادامه نوشته

اصطلاحات طب سنتی

 اصطلاحات مربوط به مصرف خارجی دارو:

انکباب: نگهداشتن عضو در معرض بخار دواهایی كه در آب یا مایع دیگری جوشانيده يا گرم كرده باشند.[15]

بَخور: دوایی است که از طریق سوزاندن بو یا دود آن به بیمار رسانده ‌شود.1

ـ بخور مرزنجوش رفع‌کنندة مضرّت هواي وبایي (عفونی) و گريزانندة حشرات و خزندگان است. ـ بخور انیسون برای نزله‌های سرد مفید است.

استنشاق: به بيني كشيدن مايعی که بسیار سیّال و آبکی باشد.

ادامه نوشته

واژه نامه-حرف دال

  حرف الدّال مع الألف:

دانج البرّ: حبّ راسن جبلی است.

دارمك و دارما: نوع سفيد اشموسا است.

دار رومي: سولان است .

داربرنيان: بقم است.

دابوقه: بطيخ هنديست.

ادامه نوشته

واژه نامه-حرف خ

حرف الخاء مع الألف:

خارصيني: شبه است، به فارسي روي توتيا نامند.

خاولنجان: خولنجان است.

خارماراقني: به يوناني به معني غارالأرض است و در حرف غين انشاءالله مذكور خواهد  شد.

خامير: مرق سكباج سرد شده است كه  از روغن صاف کرده باشند.

ادامه نوشته

واژه نامه-حرف ح

حرف الحاء مع الألف:

حالوما: اسم سرياني ابوخلسا است.

حافرالمهر: سورنجان است.

حافظ النفط: تين است چه مانع صعود اوست.

حابس الجوز: نوره است چه حفظ جوزبوّا از فساد مي­كند.

ادامه نوشته

واژه نامه طب سنتی (عسل)

  عسل بلادر :

رطوبت سیاه چسبنده  است که از بلادر بر میآید در حین فشار، و آن را در دهن بلادر نیز نامند.(مخزن الدویه) شیره بلادر . عسل بلادر. و عسل بلادر بر باید نهاد تا ریش گردد و پس ریش را به مرهم علاج کردن. (ذخیره خوارزمشاهی)

عسل داود :

روغنی باشد که از ساق درختی حاصل می شود و طعم آن شیرین است و به عربی" دهن اعسل " و ره یوتاتی " اورمالی" خوانند.(برهان)

ادامه نوشته

واژه نامه-حرف جیم

جیم مع الف:

جاصا: به لغت سرياني اسم اجّاص است.

جارالنهر: سلق الماء است.

جاوي: زعفران است

ادامه نوشته

واژه نامه-حرف ث

   حرف الثاء مع الاف 

ثاقب الحجر: بسفايج است

  ثام :لوبیااست 

 ثاموس: به يوناني مرزنجوش است. 

 ثالقيس: به يوناني حرف بابلي است.

ادامه نوشته

واژه نامه-حرف ت

حرف: حرف التاء با الف:

 تاملول و تملول: تانبول است.

تاكوب: فرفيون است.

تاعندست: عاقرقرحاست.

تاسمقت : ترشي ترنج است.

تاتينا: صقراست .

ادامه نوشته

واژه نامه-حرف ب

حرف الباء مع الألف:

بان: در حبّ البان مذكور مي شود

.پان: اسم هندي تنبول است.

بارج: عنب الثّعب است.

بارنج: نارجيل است.

ادامه نوشته

واژه نامه-حرف الف

                                  آثرون: به لغت يوناني اسم سماق است.

         آمولن: يوناني و اسم نشاسته است كه نشا نامند.

         آخيس: يعني طاهر به يوناني اسم فنجنكشت است.

         آنيس: به يوناني انيسون است.

                                  آرن: لوف الکبیر است

ادامه نوشته